جدول جو
جدول جو

معنی روح نامی - جستجوی لغت در جدول جو

روح نامی
(حِ)
روح نامیه:
گرنه عرق منبر تستی در اشجار عراق
روح نامی اره گشتستی اندر هر شجر.
سنایی.
رجوع به روح نامیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِ یَ / یِ)
روح نباتی. قوت نامیه. (آنندراج). نیرویی در گیاهان که باعث نمو آنها گردد:
ز روح نامیه مانا که نسبتی دارد
ثنای او که فزاید همی بعمرثناش.
سنایی.
من میوه دار حکمتم از نفس ناطقه
وایشان ز روح نامیه جز نارون نیند.
خاقانی.
زبس که ریخت ازین پیش خون خفچاقان
بهندوی گهری چون پرندچین براق
عجب مدار که از روح نامیه زین پس
بجای سبزه ز گل بردمد سر خفچاق.
خاقانی.
و رجوع به روح نامی شود
لغت نامه دهخدا
(حِ نَ)
آنچه موجب حیات و زندگانی نباتات است. (ازناظم الاطباء). روح نامیه. رجوع به روح نامیه شود
لغت نامه دهخدا
ابن زنباع بن روح بن سلامه الجذامی، مکنی به ابوزرعه، حاکم فلسطین از قبل عبدالملک مروان، متوفی به سال 84 ه، ق، وی به صفت علم و عقل متصف بود، (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 158)، زرکلی گوید: روح به گفتۀ بعضی، جزو صحابه بوده، عبدالملک بن مروان میگفت: ’روح اطاعت مردم شام و دهاء مردم عراق و فقه مردم حجازرا با هم داشت’، وی را با عبدالملک و جز او داستانهایی است، (از اعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 327)، و رجوع به الاصابه ج 1 ص 524 و الوزراء و الکتاب ص 21 و 22 و العقد الفرید (فهرست) و کتاب التاج (فهرست) و عیون الاخبار (فهرست) و البیان و التبیین (فهرست) و ابوزرعه شود
لغت نامه دهخدا
(حِ اَ)
روح الامین. جبرئیل:
برند و خوانند از ابلهی و حمق و جنون
ثنای روح امین را بنزد دیو رجیم.
سوزنی.
و رجوع به روح الامین و جبرئیل و روح و روح القدس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از روح نامیه
تصویر روح نامیه
جان رویا
فرهنگ لغت هوشیار
نوشته ای با امضای رئیس دولت حاکی از عناوین و اختیارات کنسولی که عازم کشوری دیگر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روح داری
تصویر روح داری
Soulfulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی